کد مطلب:133240 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:196

آنچه مبلغان باید از آن بپرهیزند
اكنون كه سخن به اینجا رسید، مناسب است كه در راه هموار كردن راه آینده و نیز انجام وظیفه ی ضروری حال حاضر، شمه ای از آنچه بایستی گویندگان مذهبی از آن احتراز جسته و یا بدان عمل كنند، از زبان بزرگان این فن متذكر شویم. نصایح آینده مشتمل بر جهات مختلفی است كه توجه به جنبه های معنوی و دارا شدن ملكات فاضله كه روح تبلیغ و اساس دعوت اسلامی است، سرلوحه ی آنهاست.

امیرالمومنین علیه السلام می فرمود:

«من نصب نفسه اماما فلیبدء بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیكن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»

یعنی: «كسی كه خود را در مقام پیشوایی مردم منصوب كرده، باید قبل از تعلیم دیگران، به آموزش خویش آغاز كند و پیش از زبان، با عمل خود مردم را ادب كند. كسی كه خود تعلیم می دهد و ادب می كند، بیشتر سزاوار تجلیل است تا كسی كه مردم را آموزش می دهد و ادب می كند.»

این گفتار باید سرلوحه ی برنامه ی ما باشد و تا ما از فضایل اخلاقی و تواضع و مهربانی و سعه ی صدر و حلم و بردباری و صبر و استقامت و خصال دیگری كه لازمه ی یك رهبر مذهبی و یك معلم اخلاقی است، برخوردار نباشیم، نمی توانیم مردم را به هدف دعوت الهی خویش آشنا سازیم.

مرحوم «محدث نوری» كه از بزرگان محدثین قرن حاضر است، در كتاب «لؤلؤ و مرجان» پس از نقل روایاتی در زمینه ی مذمت كسانی كه از راه اهل بیت علیه السلام نان می خورند، می نویسد:

«از افراد واضحه و مصادیق معلومه ی ایشان است جماعتی از طایفه ی جلیله ی روضه خوانان كه اصل غرض ایشان از تعلم این فن و آموختن آنچه متعلق به روضه خوانی


است از اخبار فضایل و مصایب و خطب و مواعظ بلكه بعضی از مسایل دینیه كه به اصطلاح ایشان جای گریز است... مجرد كسب و تحصیل مال است بدون ستر و تقیه و توریه! بلكه مثل سایر اهل كسب و تجارت معامله كنند و در زیادی و كمی محاكمه و گفتگو نمایند.»

و پس از نقل اخباری در مذمت كسانی كه به دنیا نظر دارند، می نویسد:

«از آنچه گفتیم واضح و روشن شد كه این امت روضه خوانان، مانند طایفه ای از طالبین علم داخلند در این صنف از اخبار؛ زیرا كه روضه خوان، با آنچه می گوید... می توانستند نعمت های دایمه و ثواب های غیر متناهیه بخرد و به وصال آنها برسد و به جهت پستی فطرت و قصور همت و اشتعال آتش حرص و رغبت و خوف فقر و فاقت، از آن معامله ی مبارك رابحه اعراض كرده و آن سرمایه ی گران بها را به دراهم معدوده معاوضه نموده و العجب كه هر گاه بازار این كسب خسران مآل، خود را به جهت كثرت مشتریان و فراوانی طالبان با رونق و رواج بیند، به هوای گرد آوردن زر و سیم و تحصیل خلعت های ثمینه، در نهایت وجد و نشاط و فرح و انبساط باشد و بالعكس از كساد بازار متاع خویش و قلت مشتریان و راغبان در غایت حزن و اندوه و شكایت و در مقام جلب و تحصیل مشتریان، خود را گرفتار مفاسد و محاذیری نماید كه هر یك از آنها در تباه كردن دین و هلاكت جان او سبب مستقلند؛ مثل ذل سؤال از خود مشتری و اصحاب او، بلكه خادمانش به انواع تملقات قبیحه و دخول در معامله ی اهل قطار خود و نشر معایب آنها و آزردن صاحب مجلس را به انواع اذیت به جهت نرسیدن مقدار مقصود...!»

وی پس از شرحی در زمینه ی آنچه منبریان در زمینه ی ارشاد و وعظ مردم و دعوت مردم به اخلاق فاضله در منبر می گویند، چنین می نویسد:

«... ولكن خود چنان شیفته ی جیفه ی دنیا و آلوده ی به خبایث و رذایل آن است كه اگر صاحب مجلس در وقت دخول یا خروج او غفلت كند و به لوازم تكریم و توقیر او كه متوقع است، عمل نكند یا او را خاتم مجلس قرار ندهد كه از بدعت های قبیحه ی این گروه است كه هر كس رتبه اش بالاتر است ختم مجلس باید به او بشود یا مزد او را از هم قطاران دو قران، كمتر بدهد، مهموم شود، گله كند، ایراد نماید، بد گوید، مزد را پس دهد...»

این محدث عالی مقام در فصل دیگری از كتاب، می نویسد:


«اگر العیاذ بالله علاوه بر این خرابی، مبتلا شود به دروغ گفتن و افتراء بستن بر خداوند عزوجل و رسول خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام و خوانندگی كردن و اطفال «امارد» را با الحان فسوق پیش از خود به خوانندگی واداشتن و بی اذن بلكه با نهی صریح به خانه غیر در آمدن و بر منبر بالا رفتن و آزردن حاضرین در گریه نكردن... و ترویج باطل در وقت دعا و قبل از آن و مدح كسانی كه مستحق مدح نیستند و اهانت به بزرگان دین و برانگیختن فتنه و اعانت ظالمین و مغرور كردن مجرمین و متجری نمودن فاسقین و كوچك نمودن معاصی را در نظر و خلط كردن حدیثی به حدیث دیگر و تفسیر آیات شریفه به آراء كاسده و نقل اخبار به معانی باطله فاسده و فتوی دادن با نداشتن اهلیت آن... و تنقیص انبیاء عظام و اولیاء كرام علیهم السلام به جهت بزرگ كردن و بلند نمودن مقامات ائمه علیهم السلام و انداختن بعضی از فقرات خبر به جهت منافی بودن با غرض فاسد او و گفتن سخنان متناقضه و دعا كردن به دعای حرام در خاتمه مجلس و داخل نمودن قصه در قصه و متوسل شدن برای زینت دادن كلام و رونق گرفتن مجلس به سخنان كفره و حكایات مضحكه و اشعار فجره و فسقه در مطالب منكره و ذكر شبهات در مسایل اصول دین بی بیان رفع آن یا نداشتن قوت آن و خراب كردن پایه اصول دین ضعفا و مسلمین و ذكر آنچه منافی عصمت و طهارت ائمه ی اهل بیت نبوت علیهم السلام است و طول دادن سخن به جهت اغراض كثیره فاسده و محروم نمودن حاضرین را از اوقات فضیلت نماز و امثال این مفاسد...»

مرحوم «حاج شیخ عباس قمی» محدث معروف معاصر نیز، در این زمینه چنین می نویسد:

«چقدر شایسته و لازم است كه سلسله ی جلیله ی اهل منبر و ذاكرین مصیبت سید مظلومان را كه دامن همت بر كمر زدند و علم تعظیم شعایر الله را بر دوش كشیدند و برای تنظیم این مشعر عظیم نفوس خویش را مبذول داشتند، ملتفت باشند كه این عبادت مانند سایر عبادات است و این عمل آنگاه عبادت شود كه در هنگام به جای آوردن آن جز رضای خداوند و خوشنودی رسول خدا و ائمه هدی - صلوات الله علیهم اجمعین - غرضی و مقصدی در كار نباشد و از مفاسدی كه بر این كار بزرگ طاری و ساری شده در حذر باشند كه مبادا العیاذ بالله اقدام كند در این عبادت عظیم برای تحصیل مال یا جاه یا مبتلا شود به دروغ گفتن و افتراء بستن بر خدای تعالی...»


محدث قومی پس از نقل عین مطالب استاد خویش مرحوم محدث نوری در پایان می نویسد:

«بر دانای بصیر و متجسس عیوب نفس مكشوف است كه چنین كس حالش حال چراغ است كه خویشتن را می سوزد و دیگران را می افروزد و داخل در زمره ی غاوین در آیه ی كریمه ی: «فكبكبوا فیها هم و الغاوون» و مشمول آیه ی شریفه ی: «ان تقول یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله» و آیه ی مباركه ی: «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم» و آیه ی كریمه ی: «لم تقولون مالا تفعلون» و غیرها می باشد.»

محدث مزبور اشعار حافظ را شاهد گفته ی خویش می آورد:



واعظان كاین جلوه در محراب و منبر می كنند

چون به خلوت می روند آن كار دیگر می كنند



مشكلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه كمتر می كنند؟



گوییا باور نمی دارند روز داوری

كاین همه قلب و دغل در كار داور می كنند



و نصیحت خود را با این آیه ی كریمه پایان می دهد:

«قل هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا.»

آقای سید محمد باقر سبزواری در «سرمایه سخن» نقل می كند كه: محدث عالی مقام مذكور به منبریان نصیحت می كرد: مردم كه وقت گران بهایشان را پای منبر ما می گذارنند، به حكم عقل و وجدان باید چیزی به آنان تحویل دهیم كه از عمرشان گران بهاتر باشد.

دانشمند و گوینده ی معاصر، آقای راشد، طی سخنرانی خود تحت عنوان «وظیفه ی رهبران دینی» پس از شرحی از انحطاط اخلاقی جامعه می گوید:

«چنین هنگامی است كه باید برای خدا قیام و با صدق و اخلاص خدمت كرد تا به یاری خدا دوباره عواطف اسلامی را در دل ها زنده ساخت و اخلاق نیك را در نهاد مسلمین قوت داد. مردم دین می خواهند؛ اما دین باید دلپسند و دلربا باشد. دین مقدس اسلام كه دستورهایش زنده است و در هر زمانی می تواند نیازمندی های اخلاقی و اجتماعی را رفع كند، دارای چهره ی زیبا و جمال روحانی پاكی است كه


هر گاه درست و به دست اشخاص پاك شایسته به مردم نشان داده شود بیشتر آنها را مجذوب خویش خواهد ساخت؛ لیكن باید دعوت كنندگان به این دین به اوضاع زمان خود آگاه باشند و در هر زمانی به زبان مردم آن زمان و در خور احتیاجاتی كه دارند، حكمت های این دین مبین را بیان كنند. احتیاج مردم به دین برای این است كه دین از بدی ها بكاهد و خوبی ها را رواج دهد و به مردم امنیت دهد...»

آقای راشد (ره) پس از ذكر مثال هایی از حوایج روزمره ی مردم به دین می گوید:

«ما در این مورد وظیفه ی بزرگی بر گردن داریم كه راجع به آن در برابر خداوند متعال مسؤولیم. ما افرادی كه كار خود را دعوت به دین قرار داده ایم، باید برای خدا مقصودمان این باشد كه مردم از سخنان ما چیزی بفهمند كه به دردشان بخورد و این گونه حوایج كه نامبرده می شد، برآورد...»

«... در دست ما كتاب های صحیح و سقیم بسیار است و در بیشتر كتاب ها، انواع مطالب راست و دروغ به هم آمیخته، ما نباید مطالب را از یك كتاب بدون انتخاب و تشخیص بگوییم گاهی هست از یك قصیده ای باید دو بیتش را گرفت و بقیه را رها كرد یا از میان ده حدیث یكی موافق منظور است، باید آن را برچید یا از خطبه ای باید یك قسمتش را آورد و قسمت دیگر را مسكوت عنه گذاشت...»

«... خلاصه اینكه باید در میان مردم گشت و به سخنان مردم گوش داد و اعمال آنها را مطالعه كرد و دید، خرابی ها چیست و راه اصلاحش چگونه است، آنگاه در مقام اصلاح خرابی ها از همان راه برآمد.»

«... برای حصول این مقصود، یعنی اصلاح معایب مردم، باید سه نكته را رعایت كرد: یكی آنكه احادیث رجاء و مطالبی كه مردم را مغرور می سازد باید كمتر گفت؛ باید به مردم فهماند كه خوشبختی و بدبختی در دنیا و هلاك و نجات در آخرت نتیجه ی عمل خود آنهاست. باید به آنها گفت: مردانگی و غیرت و راستی و درستی را از كف مدهید تا در دنیا و آخرت خوار و رسوا نشوید. نكته دوم كه باید رعایت شود این است كه منطق یكی شود و همه یك سخن بگویند و به یك روش دعوت كنند. نكته سوم كه باید رعایت شود، عمل است. باید آنكه می گوید خودش مطابق گفته خود عمل كند تا مردم بدانند كه به آنچه می گوید ایمان دارد. اگر گویندگان دینی همت كنند و برای خدا از صمیم قلب در مقام ارشاد مردم به كارهای نیك برآیند به طوری كه در سراسر كشور محسوس شود كه در نتیجه ی موعظه های آنها دروغ و خیانت و ستم در مردم كمتر شده و اخلاق جامعه نسبتا رو به صلاح رفته است؛ اگر


چنین كاری كنند و بتوانند چنین نتیجه ای بگیرند، هم دین را زنده خواهند ساخت هم خودشان را. در آن صورت است كه ثابت خواهند كرد كه مردم همان طوری كه به طبیب محتاجند، به دین و وعاظ دینی هم احتیاج دارند؛ زیرا فلان آقا وقتی كه دید پسرش یا دخترش در نتیجه ی شنیدن فلان موعظه، از راه خطا برگشت و رو به صلاح آورد، البته حس خواهد كرد كه به وجود چنین كسی محتاج است؛ چنانكه وقتی بچه اش مبتلا به دیفتری می شود و می بیند فلان طبیب او را از چنگال مرگ نجات داد، حس می كند كه به وجود طبیب احتیاج است. در آن صورت نظر مردم درباره آنها عوض خواهد شد و موقعیتشان در جامعه مستحكم خواهد گشت.»

آقای راشد در سخنرانی دیگری كه تحت همین عنوان ایراد كرده، چنین می گوید:

«... مدتهاست مقصود از منبر گم شده و تا كنون منبر، صورت های گوناگون به خود گرفته؛ ولی نتوانسته آنچه مقصود حقیقی است به مردم بدهد...»

«... بعضی از معمرین كه «مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری» را دیده اند، می گویند:او در عصر خودش مردم را خوب بیدار كرد، اگر به یاری خدا ما بتوانیم دوباره این گمشده را پیدا كنیم و آنچه مقصود حقیقی از منبر است یعنی اصلاح اخلاق و اعمال مرذدم را به آنها بدهیم، خدمتی بزرگ، هم به دین و هم به جامعه كرده ایم.»

آقای راشد در این سخنرانی، نكته جالب و دقیقی را از روحیه مردم یادآور شده كه برای گویندگان مذهبی، توجه به آن بسیار ضروری است. وی می گوید:

«باید دانست مردمانی كه عقلشان كامل نشده، از امور جدی گریزانند و بیشتر طالب سرگرمی هایی هستند كه زحمتی بر آنها وارد نمی سازد؛ مثلا: در بعضی از جامعه ها می بینیم كه مردم كتاب های اخلاقی و بهداشتی و فنی و مانند آن را كه به كار زندگی می خورد و راه و روش هر گوشه ی از زندگی را به آنها می نمایاند كمتر می خرند و در عوض به خریدن و خواندن افسانه ها و حكایاتی كه مقید به اسلوب علمی و موازین اخلاقی نیست، بیشتر علاقه دارند. جهتش همین است كه كتاب های نوع اول، دارای مطالب جدی است؛ یعنی آنچه در آنها نوشته شده مطابق مطابق است با استدلال و قانون و فرمول های علمی و خلاصه روی حساب نوشته شده و كسی كه عقلش بالغ نشده در حكم كودك است، از خواندن آن گونه مطالب خسته می شود. او چیزهایی می خواهد كه زندگی را به دلخواه و بی زحمت قاعده و قانون بیان كند و كار را سرسری بگیرد؛ مثلا، آدمی خواهان ثروت است و می خواهد راه به دست آوردن


ثروت را بیابد، اگر عقلش نابالغ باشد نه پی تحصیل صنعت می رود، نه كتاب هایی كه در فن اقتصاد و تجارت نوشته شده می خواند؛ زیرا آن كتاب ها هزاران قاعده و قانون و حساب های دقیق برای این كار بیان می كند. این چنین آدم، بیشتر افسانه هایی را خواهد خواند كه حكایت كند كه چگونه فلان درویش در بیابان پایش به گنج فرورفت،، یا برای فلان بینوا پریان شمش های طلا و دانه های برلیان آوردند و آرزو خواهد كرد كه برای او چنین اتفاقی بیفتد. [1] این گونه مردم تا به این حال باشند در علم و صنعت پیش نخواهند رفت؛ زیرا مبنای علم و صنعت، بر حساب و قانون است؛ چرا كه هر گوشه از جهان را بنگریم، مثلا: بدن انسان یا ساختمان یك گیاه یا پیدایش فلان معدن دارای قاعده ها و حسابهای منظمی است كه ذره ای تخلف پذیر نیست. علم یعنی دانستن آن قاعده ها و حسابها، و صنعت یعنی به كار بستن آنها. مردمی كه می خواهند همه چیز را به دلخواه بسازند و پایبند حساب و قانون نباشند؛ نمی توانند تن به زحمت دهند و قواعد هر چند را فراگیرند و به كار بندند.»

آقای راشد، آنگاه طرز تلقی چنین مردی را از دین بدین شرح بیان می كند:

«این گونه مردم در دین نیز همین طورند، آنها نمی توانند دین حقیقی را بپذیرند و پیرو آن باشند؛ زیرا دین حقیقی عبارت است از: تسلیم شدن به نظم و حسابی كه در جهان است كه از آن تعبیر به عدالت می شود.»

وی پس از استشهاد به چند آیه از قرآن كه حاكی از وجود حساب و كتاب در اعمال انسانی است، می گوید:

«چون دین حقیقی قایل به عدالت و حساب است، از این جهت بر مردمی كه عقلشان بالغ نشده، سخت است كه به این چنین دین تن دهند و از آن طرف می خواهند خیال خود را آسوده كرده باشند، ناچار دین را به دلخواه می سازند و طالب گفته هایی می شوند كه فشار عمل و حساب را از دوش آنها كم كند و خدا را طوری معرفی كند كه به احكام خود چندان اهمیت نمی دهد و هر چند بندگان نافرمانی كنند و دستورهای خدا را زیر پا اندازند، باز خدا آنها را خواهند آمرزید.»

وی آنگاه وظیفه گویندگان دینی را چنین بیان می كند:

«... باید متوجه بود كه با این گونه مردم به میل آنها سخن نگفت؛ زیرا اینها بیمارند و عقلشان كامل نیست. اگر طبیب موافق با میل بیمار سخن بگوید، بیمارش بهبود


نخواهد یافت؛ بلكه بدتر خواهد شد.

هر چند این گونه مردم، سخنان جدی گوش ندهند؛ باید چندان پافشاری كرد تا این حقایق در مغزشان فرورود و خواه ناخواه به نظم و حساب تن دهند و تسلیم مقررات الهی شوند؛ یعنی «مسلم» شوند. اما از آن طرف باید متوجه بود كه مردم را با رفق و مدارا به حقایق و حكم دین آشنا ساخت و طوری نكرد كه یكباره از دین برمند و آن را مخالف با زندگی تصور كنند.»

«... نباید به چیزهایی بی اهمیت پرداخت تا مردم گمان كنند كه با دین نمی شود زندگی كرد و نیز باید پیرامون مسایل خلافی و مطالبی كه باعث پریشانی ذهن مردم می شود نگشت و از اختلاف و جدال جدا پرهیز كرد اینها تردید و حیرت مردم سست ایمان می افزاید.»

وی در این سخنرانی، از رساله ی «حاج شیخ هادی بیرجندی» این شرط را برای منبر نقل می كنند:

«حسن انتخاب و و حس امتیاز سخن «گفتنی» از سخن «نگفتنی» است؛ چرا كه در هر مقوله كه گوینده بخواهد سخن براند «رطب و یابس» بسیار گفته شده، گوینده باید سخنی را كه برای خطابه انتخاب می كند با موازین خرد و نوامیس طبیعت و اصول اجتماع بسنجد و سخنی كه با اصول نامبرده ساز نیاید، نگوید.»

وی در سخنرانی دیگر می گوید:

«سخن هنگامی كه به منظور مصالح عمومی گفته شود، به ندایی می ماند كه از آسمان بیاید و اگر در اثناء به مورد خاصی متوجه شد، مثل چیزی است كه از آسمان به زمین بخورد، این اندازه پست و بی مقدار می شود... بیشتر مسلمان ها به راه كج افتاده و همچنان نام مسلمان برخود نهاده اند. بعضی اصلا عقیده به دین ندارند و دم از دین می زنند، اگر هر كس به همان چه عقیده دارد، دعوت كند، مثلا بی دین، مردم را به بی دینی بخواند، زیانش كمتر است از اینكه بی عقیده ی به دین، دم از دین بزند!. بعضی دیگر عقیده دارند؛ ولی عملشان طوری است كه هر خردمند و باهوشی را از دین و متدین بیزار می سازد، نه رعایت نظافت می كنند، نه راست می گویند. بعضی دیگر ساده دل و كم اطلاعند و می خواهند برای هر یك از احكام دین، فوایدی از قول دانشمندان خارجی و اكتشافات جدید نقل كنند و از این راه صحت آنها را ثابت سازند. اینها حسن نیت دارند؛ ولی كم تجربه اند... این سخنان، برای عوام مسلمین كه


بی چون و چرا می پذیرند، قانع كننده است؛ ولی از آن طرف زیانی دارد كه ممكن است گاهی دانشمندانی پیدا شوند و مچ انسان را بگیرند و آنگاه در همه ی مطالب دینی تردید كنند. دسته ی دیگر هستند كه نام دین شنیده اند؛ ولی از دستورها و آداب آن بكلی بی اطلاعند. اینان نه به دین عقیده دارند و نه منكر آنند، در حقیقت حیرانند و در دینداران هم اعمالی می بینند كه مسخره می كنند و می خندند. اینها به ضمیمه ی دسیسه های مغرضین كه به نام دین به كار می برند و ساده دلان را برمی آشوبند یا مقصدی كه دارند به صورت دین در میان آنها رواج می دهند. اینها به ضمیمه ی خوارق عاداتی كه همه روزه شیادان در خواب و بیداری می سازند، اینها بضمیمه ادیان و مذاهبی كه همواره در شرق اختراع می شود. همه ی اینها جامعه را دچار این بی رویگی و بلاتكلیفی و انحطاط اخلاقی كرده است...»

«... باید همان مطالب صحیح دین را از خود قرآن و سنت بی كم و زیاد برای مردم گفت و به آنها فهماند و بر زندگانی آنها تطبیق كرد و گرد خلافیات و مطالب غیر مفهوم و آنچه به كار زندگی مردم نمی خورند، اصلا نگشت و سعی كرد كه مردم، دارای ایمان شوند و از تزلزل و تردید برهند و به راستی و درستی گرایند.»


[1] شيوع خريد بليطهاي بخت آزمايي و انتظار تصادف و شانس نيز روي همين اصل است.